من یک سنت پیدا کردم
پسر کوچکی ، روزی هنگام راه رفتن در خیابان ، سکه ای یک سنتی پیدا کرد. او از پیدا کردن این پول ، آن هم بدون هیچ زحمتی ، خیلی ذوق زده شد. این تجربه باعث شد که او بقیه روزها هم با چشمهای باز سرش را به سمت پایین بگیرد(به دنبال گنج!). او در مدت زندگیش ، 296 سکه 1 سنتی، 48 سکه 5 سنتی، 19 سکه 10 سنتی، 16 سکه 25 سنتی، 2 سکه نیم دلاری و یک اسکناس مچاله شده یک دلاری پیدا کرد. یعنی در مجموع 13 دلار و 26 سنت
در برابر به دست آوردن این 13 دلار و 26 سنت، او زیبایی دل انگیز 31369 طلوع خورشید، درخشش 157 رنگین کمان و منظره درختان افرا در سرمای پاییز را از دست داد
او هیچ گاه حرکت ابرهای سفید را بر فراز آسمانها در حالی که از شکلی به شکلی دیگر در می آمدند، ندید. پرندگان در حال پرواز، درخشش خورشید و لبخند هزاران رهگذر، هرگز جزئی از خاطرات او نشد
برگرفته از کتاب هفده داستان کوتاهِ کوتاه از نویسندگان ناشناس
2 Comments:
Salam Doosteh Aziz,
Matneh Besiar jalebi bood ,
Movafagh bashi
By شادمهر ودودی, at September 03, 2005 1:32 AM
:D فقط خواستم ردِ پا بذارم
By Anonymous, at September 04, 2005 8:44 PM
Post a Comment
<< Home