از بودنم

            

Wednesday, June 07, 2006

نگاه ما

تجربه بودن ، مژگان کاهن

تمام وجودت گوش می شود. گوش می دهی. سعی می کنی سکوت شب را با گوشهایت در وجودت فرو کنی. شاید که در این سکوت، معنی چیزی پیدا کنی. معنی که تو را از خودت خارج کند و باعث شود زندگی و بودن را، آنچنان که هست لمس کنی. بعد فکر می کنی که نمی شود. نمی شود که بودن را آنگونه که هست لمس کرد. زیرا هر کاری که کنی، این تو هستی که بودن را اینگونه لمس می کنی. تویی که محدود چیزهای فراوانی هستی که تجربه ی بودن را برایت تعیین می کنند. تجربه ی تو از بودن، محکوم ذهنیت، بدن و گذشته ات و تصویرهایی که به تو القا کرده اند است و حالا چون همه چیز برایت تکراری شده، می خواهی همه را دور بریزی و "بودن" را آنچنان که هست لمس کنی.

ما انسان ها گاه در جستجوی آنیم که از محدودیت های ادراکی مان فراتر رویم و واقعیات دنیا را فرای آن مشاهده کنیم.البته علم ابزاری است که تا حدودی این قابلیت را به بشر داده است.
ولی مفهوم "درک بی واسطه ی دنیا" که توسط بودیست ها و نیز جریانات عرفانی دیگر مطرح می شود، مفهومی است که هر چند جذاب است و به انسان این جایگاه را می دهد که موجودی مطلق است و می تواند فرای حواسش واقعیات دنیا را مشاهده کند، ولی با واقعیات و محدودیت های وجودی ما هماهنگی ندارد. زیرا انسان هر کاری که کند باز در بند محدودیت های بیولوژیکی و غیر بیولوژیکی خود باقی می ماند.
البته اگر این مفهوم به منزله ی تلاشی برای شکستن کلیشه های ذهنی و تربیتی، که در ما باعث می شوند فکر کنیم پدیده ها و آدم ها را می شناسیم باشد، تلاشی مثبت است. زیرا ما آدم ها اینقدر عادت کرده ایم که وقتی به چیزی نگاه می کنیم یا به کسی گوش می دهیم مدام همه ی آن ها را یک جوری در الگو های ذهنی خودمان- حتی به زور هم شده- جا می دهیم،که عملا در پدیده ها هیچ چیز جدیدی نمی بینیم. دنیا برایمان تنها انعکاسی از این الگو ها و کلیشه های ذهنی است . دنیا برایمان تکرار فرمول هایی است که در ذهن مان، از آدم ها و وقایع داریم. برای همین دنیا برایمان کهنه است و چون "نگاه کردن" را فراموش کرده ایم، در ذهنیات خودمان غوطه ور می مانیم و بودن برایمان به ذهنیاتمان خلاصه می شود و چه بودن نفس گیریست.
به امید رهایی همه ما از کلیشه ها

0 Comments:

Post a Comment

<< Home