از بودنم

            

Thursday, July 27, 2006

عاشقانه های سرزمین مادری ام

شاید اونجوری که باید قَدرتُ من ندونستم
حرفایی بود توی قلبم من نگفتم نتونستم
من به تو هرگز نگفتم با تو بودن آرزومِ
نقش اون چشمای معصوم لحظه لحظه روبرومِ
نیومد روی زبونم که بگم بی تو چی هستم
که بگم دیوونتم من زندگیمُ به تو بستم

شاید اونجوری که باید قَدرتُ من ندونستم
حرفایی بود توی قلبم من نگفتم نتونستم
تو رو دیدم مثل آیینه توی تنهایی شکستی
من کلامی نمی گفتم که برام زندگی هستی
نمی دونستی که چون گل توی قلب من شکفتی
چشم تو پر از گلایس اما هرگز نمی گفتی
من به تو هرگز نگفتم با تو بودن آرزومِ
نقش اون چشمای معصوم لحظه لحظه روبرومِ

شاید اونجوری که باید قَدرتُ من ندونستم
حرفایی بود توی قلبم من نگفتم نتونستم
نیومد روی زبونم که بگم بی تو چی هستم
که بگم دیوونتم من زندگیمُ به تو بستم
شاید اونجوری که باید قَدرتُ من ندونستم
حرفایی بود توی قلبم من نگفتم نتونستم
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------

0 Comments:

Post a Comment

<< Home